- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
نـور حـیّ کـبـریـایـی یا عـلیبن جواد تو ز نسل مصطـفـایی یا علیبن جواد روشنیبخش تمام عـالـم هـسـتی تویی زینت عـرش عـلایی یا عـلیبن جواد آسمان دین حق را ای گـل زهـرا نـما تو مـه بُـرج هُـدایـی یا عـلـیبن جـواد نـاخـدای کـشـتـی بحـر ولای مرتضی لـنگـر عـرش خـدایـی یا علیبن جواد دهـمـین روشـنـگـر دین خـداوند ودود معنی صدق و صفایی یا علیبن جواد در تمام طول عمر خویش ای خورشید دین مـحـو ذات کـبـریـایی یا عـلیبن جواد تو سراپای وجودت چشمهسار رحمت است در کرم چون مرتضایی یا علیبن جواد هم بشیری هم نظیری در کرامت بینظیر پـیـشـوا و رهـنـمـایی یا عـلیبن جواد بر تمام شیعیان مرتضی تا روز حشر تو امـام و مـقـتـدایـی یا عـلـیبن جواد در کـتـاب خالـق یکـتای هستی، معنی نور و قـدر و هل اتایی یا علیبن جواد در تمام زندگی از لطف خـاص کبریا نـوح طـوفـان بـلایـی یا عـلیبن جواد همچو جدّت مصطفی و مرتضی و فاطمه شـافـع روز جـزایـی یا عـلـیبن جواد من چه گویم در مدیح گلبن زهرا که تو فـوق هر مدح و ثنایی یا علیبن جواد بس کریمی در کرامت تو قیامت میکنی منشاء جود و سخـایی یا علیبن جواد هر گره در کار را با اذن خلاّق مبین تو فقط مشکـلگـشایی یا علیبن جواد مرقـد پـاکـت بود جـنّت برای اهل دل زیب شهـر سـامـرایی یا علیبن جواد سائلانت را مرانی هرگز از درگاه خود دستـگـیـر هـر گـدایی یا عـلیبن جواد ای امـیـد عـالـم هـسـتی پـنـاه شیـعـیان چون خدا در قلب مایی یا علیبن جواد امشب ای نور خدای مهربان از راه مهر جمع ما را کن دعـایی یا علیبن جواد بر من مسکینِ زار و خسته و بیمار عشق داده مـهـر تـو بهـایـی یا عـلیبن جواد همچنان جدّغریب خود حسین بن علی با غـم و درد آشـنـایی یا علیبن جواد در شب جانسـوز داغ تو به یاد سامرا این دلم گـشـته هـوایی یا علیبن جواد از مـدیـنـه آمدی در سامـرا اما ز کین تـو گـرفـتـار بـلایـی یـا عـلـیبن جواد دیـده ای از دشمنان بیحـیای اهل بیت صحنههای غم فـزایی یا علیبن جواد آن دمی که وارد بـزم شرابت کردهاند یـاد شـاه سـر جـدایـی یا عـلیبن جواد یاد چوب خیزران و یاد رأس پُر ز خون یاد آن تـشـت طـلایـی یا علیبن جواد داشتی در بزم دشمن ز آن همه جور و جفا گـریـههای بیصـدایی یا علیبن جواد در مـیـان دشـمـنـان دیـن و آئـیـن خدا کـشتـۀ زهـر جـفـایـی یا عـلیبن جواد معتمد از کـیـنه داده بر شما زهر ستم تو شـهـیـد اشـقـیـایـی یا عـلیبن جواد ذکر لبهای تودر آن لحظۀ جانسوز بود یا حـسن بابـا کـجایی؟ یا علیبن جواد عسکری دارد کـنار پیکـر بیجـان تو نـالـۀ واغـربـتـایـی یـا عـلـیبـن جـواد در ره دین پیمبر ای گل گـلزار عشق جان تو گـشـته فـدایی یا عـلیبن جواد در غم داغ جگـر سوز شما در سامره شد به پا بـزم عـزایی یا عـلیبن جواد سوزم و گریم به یاد تو که در روز جزا تو امید این (رضایی) یا علیبن جواد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی ( علی النقی ) علیهالسلام
کـشـانـدم به بـزم مـحـبت خـدا را طـلـب کـردهام بــادۀ ســامــرا را بـنـا شد سـبـوی زیـارت بـنـوشـم چشیدم دو جـرعه شـراب دعا را کنار ضریحی که زهـرا نشـسـتـه سحـر نـذر کـردم حـدیث کـسا را نشـسـتم پس از جامعه زیر گـنـبد جـماعـت بـخـوانـم نـمـاز عشا را رسیدم به اینجا ولی دست من نیست خود آورده این جمع حاجتروا را فـدای کـریـمی که در اوج عـزّت خـریـده است نـاز و ادای گـدا را نـدیـده ز عـشـاق خـود جـز اذیت ولی زائرش دیده جـود و عطا را مسـلـمان و غـیـر مسـلـمان ندارد عوض کرده عشقش، دو دنیای ما را بـپـیـچـیـد بـین حـرم نـسـخـهام را گـرفـتـم ز دست طـبـیـبـم شـفا را کسی که دلت مست طوس است بنگر؛ از ایوان سلـطـانش ابن الرضا را فـدای امـامـی که در سـامـرایـش کـشـیـده به شـانـه غــم کـربـلا را اسـیـری کـشـیده ولی تشـنـگی نه نــدیـده بـه روی لـبـش ردّ پــا را کسی وقت تشـیـیع جـسمش ندیده تـنـی پـاره پـارهتـر از بـوریـا را خـرابه نـشـین بود و تبـعـیدی اما نخـورده دگر غـصـۀ عـمـهها را گرسنه نخـوابـیـده اهل و عـیـالش نشد بالش دخـتـرش سـنـگ خارا سری را رقیه بغل کرد و بوسـید سری سنگ خورده، پُر از ربنّا را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
راهـم بـده راهی عـرش اعـظمت باشم در من بِدَم، خوب است مدیون دمت باشم از کل قرآن فیض "کلب باسط" کافیست تـا راه را پـیــدا کـنـم تـا آدمـت بــاشـم بد را بخر با خـوبها! بد نیز دل دارد شاید که من هم بین جنس درهمت باشم هـرچـنـد خـیـلـیهـا نـمـیآیـنـد سـامـرا کاری بکن من جـزو زوّار کـمت باشم از شیرهای برکه این را خوب فهـمیدم بایـد هـمیـشه خـاکـسار مـقـدمت بـاشـم آمـوزگـار جـامـعـه دسـتـم به دامـانت! اذنـی بـده تـا سـوگـوار مـاتـمـت بـاشـم ای مـنـتـهـای حـلـم ای رکـن بــلاد مـا یا حـضرت هـادی سلام الله عـلیک آقا در پـادگـانـی غـصـه تـبـعـیـد را داری انـدازه یـک عــمــر درد بـیدوا داری سربازها خـیلی به تو بیحرمتی کردند قدی خم و چشمی تر از آن طعنهها داری وقتی به تو ظرف شرابی را تعارف کرد معـلـوم شد که دشـمنـانی بیحـیا داری خـیلی به یاد عـمه زینب سوخـتی آنجا خیلی به دل زخم عمیق از کربلا داری شکرخدا چـشمی به نامـوست نیوفـتاده شکر خـدا اهل و عـیالی در خـفا داری شکر خدا غارت نمیشد پیکرت هرگز عـمامه داری پیـرهن داری عـبا داری نه هیچ کس نیزه به پهـلویت فرو کرده نه بـا تن زخـمـی تـه گـودال جـا داری نه بی کفن ماندی نه عریان بین صحرایی نه کـار با کهـنه حـصیر روسـتا داری ای مـنـتـهـای حـلـم ای رکـن بــلاد مـا یا حـضرت هـادی سلام الله عـلیک آقا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
حال و هوای چشم ترت جور دیگریست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگریست وقتی میان سجـده به مـعـراج میپَـری پِی می برم که جنس پرت جور دیگریست حـتّی نـسیـم کـویِ تو هم اعـتراف کرد عـطر بهـشتی گذرت جور دیگریست در سامـرا هـمیـشه زیـارت لذیذ هست طعم زیارت سحـرت جور دیگریست هادیتـرین چـراغ هـدایت کلام توست نور چراغ شعله ورت جور دیگریست این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگریست درنــدگـان کــنــار تـو آرام مـیشــونـد بر روی قلب ها اثرت جور دیگریست اربـابهـای مـا هـمـگـی با سـخـاوتـنـد امّا عـنـایت پـدرت جـور دیـگـریست کشکول چـشمهای مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگریست زهـری رسید و شمع وجـود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگریست دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لختههای دور و برت جور دیگریست او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را آه دمـا دم پــسـرت جـور دیـگـریسـت شُکـر خـدا سـر از بـدن تـو جـدا نـشـد شُکـر خـدا کـفـن به تنت « بـوریا» نشد شکـر خدا به پیـرهـنت نیزهای نخـورد شکر خـدا که بر بدنت نیزهای نخـورد پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا! دو پلک شب شکنت نیزهای نخورد تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقـت پـر زدنت نیـزهای نخورد شکر خـدا که دور و بر تو سـنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیـزهای نخورد عـمـامـه و عـبای تو سـهـم عـدو نـشـد با سُـمِّ اسب پـیکـر تو زیـر و رو نـشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
ذرّهای از خاک پای حضرتش شد آفتاب ماه از شرم جمالش زد به روی خود نقاب گل بدون مهر او خار است، اما عکس آن شک ندارم حُبّ او از خار میگیرد گلاب جامعه از هر فـراز جامعه سیراب شد بند بندش شد برای عاشقان فصل الخطاب شد گدای سامرا معروف از این حیث که هرکسی شد سائل او میشود عالی جناب او عـلی چهارم است و هادی راه همه او برای دلبـری از عارفان شد انتخاب وقت و بیوقت از میان خانه او را بیدلیل ظالـمـانه بـارهـا بـردنـد مثـل بـوتـراب فرق دارد روضه با روضه ولی اینبار هم حضرت معصوم را بردند در بزم شراب می تعـارف کرد آن نامـرد بر آقای ما از خجالت پیش آقا شد شراب آن لحظه آب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سینهات از کینۀ زهری کشنده شعلهور از نفس افتادی و کم کم، کمانی شد کمر سامرا آهی کشید و پیکرت را بوسه زد مضطر و صاحب عزا شد «جامعه» از این خبر ساحتِ پیشانیات را تب احاطه کرده بود چیره میشد بر تنت هر لحظه دردی بیشتر بیهـوا دردِ بدی پیـچـید در پهـلوی تو داغِ مادر زنده شد! ای وای از دیوار و در کاش مثل مجتبی، خواهر کنارت داشتی تا که میشد با نگاهش نالههایت مختصر زهر؛ ذره ذره دیدِ چشمهایت را گرفت بر زمین انداختَت سرگیجههایِ مستمر حنجرت میسوخت! شد لبهای خشکت ناتوان »وا حسینم» گفتی و افتاد آتش در جگر روضهخوانِ جدّ عطشانت شدی در احتضار پاک کردی اشک را از گوشۀ چشمانِ تر!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
ای توتیای حور و مَلَک خاک پای تو ای بهـتر از بهشت برین سامـرای تو تنهـا نه سامـرا، نه زمین و اهـالیاش هفت آسمـان نـشـسته به زیر لوای تو خـورشـیـد ذرّهوار دم صبـح میرسـد در پیـشگـاه حـضرت گـنـبد طلای تو هر چـند از بهـشت فـراوان شـنـیدهایم ما را بساست گوشۀ صحن وسرای تو از هرچه هست و نیست دگر بینیاز شد دست کسی که مرتـبهای شد گـدای تو تکـبـیر گـفته است هـزاران هزار بار آن که شنیده «جامعه» را با صدای تو تـفـتـیـش منـزل تو و تـبـعـیـدِ آنچنان یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو ای خـانۀ تو عـرش خداوند ذوالجـلال کِی کاروانسرای گداهاست جای تو؟ فـریاد وامـصیبت مـا تا به شـام رفـت یعنی کـشیده شد به کجـا ماجـرای تو؟ توهین دلـقکی به تو در مجلس شراب مـا را نـشانـده تا به ابـد در عـزای تو از بس که با حسین دلت ارتباط داشت شد حُـجـرۀ تو آخـر سـر کـربـلای تو با اینکه در دیـار غـریبی شدی شهـید کاری نـداشت دست کسی با ردای تو دیگر هـزار و نهصد و پنجـاه تا نـبود زخـم دهان گُشاده روی عـضوهای تو شکـر خدا که در بَـرِ جـسم مـطهـرت سیـلی نـخـورد دخـتـر درد آشـنـای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهری که پا گذاشته بر روی هر پرش بسمل نموده، مثل گـلی کرده پـرپرش بغضی که روی داغ دلش چنگ میکشد ایـفا نموده روی گـلـو نقـش خـنجـرش از نسل نـور و آیۀ تطهـیر بود و کرد یک بیحیا شراب تعارف به محضرش گریان داغ حـضرت سجاد و قـبر بود میدیـد قـبـر کـنـدۀ خود در بـرابـرش شکر خدا که گل پسرش بعد خـنجری بوسه نمی زند روی رگ های حنجرش در یـورش شبانه به کـاشانهاش کـسی با کعب نی نکرده تعرض به خواهرش از ظلم و کینه های عدو پژمرده شد ولی سیلی کسی به کوچه نزد روی همسرش شکر خدا که صحبت غـارت نـبوده و از دخـترش نرفـته به تاراج زیـورش شکر خـدا که شـمر نیامـد به قـتـلـگـاه ننشست روی سینه جلـو چشم مادرش شکـر خـدا سـر از تـن آقـا جـدا نـشـد شکر خـدا نـرفـته روی نیـزهها سرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
تـاریک بـود دور و بـرت ایـهـا الـنـقی سـویی نـداشت چـشـم تـرت ایها النـقی خون میگریست بر تو و بر حال و روز تو چـشـم مـلائـک و پـسـرت ایهـاالـنـقـی زهرِ ستم چه کرد به جان تو ای غریب خـون میچکـیـد از جـگـرت ایهاالنقی یک تن نـبود حـامیِ تو در تـمام شهـر تـا شـد ز غـربـتـت کـمـرت ایها النـقی از زحمتی که زهر به جسم تو داده بود شـد ارغـوانی بـال و پـرت ایهـا النـقی طـفـل تو بـود شاهـد جان دادنت، ولی آتـش گـرفت بـرگ و بـرت ایهـاالنـقی لب تشنه بودی و به لبت ذکر یا حسین این سان گـذشت هر سحـرت ایها النقی عـمری به یـادِ جَـدِ غـریبت گـریـستی تا بـود هـمیـشه در نـظـرت ایهـاالنـقی گرچه غـریب بودی و تـنها و بیسپـه خـولـی نـبـود هـمـسـفـرت ایـهـاالـنـقی شکـر خدا که نیـزه نشد مـرکب سرت بر خـاک حـجـره ماند سرت ایها النقی خـواهـر نـبود تا که ببـیـنـد غـم تـو را از زخـم هـم نـبـود اثـرت ایـهـا الـنـقی شکر خدا به حجرۀ تو یک حصیر بود جَـدِ تو بینِ نیـزه و شمـشیر اسـیر بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
در غربت این شهر چون جانت فدا شد شـرمـنـدگی از تو نـصیـب سامـرا شد این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَأیٰ بود بعـد از عـروجت تا ابد دار الـعـزا شد بـــودی عــلــی ســـوّم آل عــلــی کــه در حقّ تو مـثـل عـلی خـیلی جـفـا شد نفرین بیپایان بر آن رذلی که از بغض راضی به قـتل دوّمـین ابن الـرّضا شد یک نیمهشب از خانه بیرونت کشیدند طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد پای بـرهـنه پـشـت مرکـب میدویـدی خـار از ادب پیـش قـدمهـای تو پـا شد وقتی به بـزم می تو را با جـور بُردند زهــرا دوبـاره نــالـهاش واویـلـتـا شـد شکر خدا ناموست آن شب در امان بود بـا آن که با جـور عـدو از تو جـدا شد امّـا مـدیـنـه داسـتـان آنـگـونـه شـد که شـرمـنـدۀ بـانـوی خـانه مـرتـضی شد روضه چرا از جای دیگر سر در آورد؟ با اینکه آتش از هـمان کوچه به پا شد وقـتـی کـه دیـدی داخـل بـزم شـرابـی اشـکـت روان از غُـصّـۀ شـام بـلا شد در دست آن نـامـرد دیـدی جام می را تازه گـریزِ روضـهات طـشت طلا شد یک جـمله میگـویم دگر طاقـت ندارم شاید کـمی از حـقّ این روضه ادا شد آنجا که چوب خیزران با رفت و برگشت دُرّ از دهـان شاه ما انداخت در طشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
میان شهـرِ غـریـبی که آشـنایی نیست برای ماندنِ مردی غریب، جایی نیست شـبـیه گـیـسوی بیشـانـه در بیـابـانی گره به کار بیافـتد؛ گرهگـشایی نیست نفس نفس زدنش گوشۀ قفس سخت است پرنـدهای که برای پرش هوایی نیست سکـوت، هـمـدمِ فریاد، میشود وقتی که گوشها کَر و در شهر، همصدایی نیست برای درد، زمـانی که نیست درمـانی به غیرِ زهرِ جگرخوارها دوایی نیست دوباره مردِ خدا میرود به بزمِ شراب چرا که دور و برش مردِ باخدایی نیست شـبـیه روضـۀ بـزمِ حـرامِ شـام، ولی مـیانِ تـشتِ طلایی سرِ جـدایی نیست هزار مرتبه شکرِ خـدا در این مجلس عیالِ بیسپری؛ چشمِ بیحیایی نیست هزار شکر خدا را که حرفِ مفتِ «کنیز« و قـیمتـش؛ به لبِ سکۀ طلایی نیست میان حـجـرهاش افـتاد، از نـفـس؛ اما به جسمِ باکـفـنش جای ردّ پایی نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
در دل نـگـذار این همه داغ عـلنی را پنهان نکن از ما غم دور از وطنی را این شعر مرا کـشت، چه بـاید بنـویسم خـورشـید شب مـکـه و مـاه مدنی را؟ تا کـی به لـبـانت زدهای قفـل نـگـفتن؟ صبـر تو به هم ریخـته دنـیای دنی را ای مـاه دهـم! پیـش تو آوردهام امشب در هـالهای از بُهت، دلی سوخـتنی را آنها که جگـرسوخـتـۀ سامره هـستـند بــایـد بــشـنـاسـنـد گـدایــان غــنـی را آنقـدر دل سـوخـتـۀ پـشت حـصـارت خـون کـرد دل عـبدالعـظـیم حسنی را آنقدر که آتش شد و رِی سوخت برایت آنقدر که خـون کرد عـقـیق یـمنی را دشمن به خیال غلط خویش کشیدهست دور و بر خـورشید، شبی اهـرمنی را اما چه گـمان برده که دادهست خدایت مانـند عـلـی بـازوی لـشکـرشکـنی را ای عـطر دلآرای نـماز شبت از دور تــا سـامــره آورده اویـس قــرنــی را واکـن لب نـورانی خـود را و بیامـوز با جامعـه در جامعه شیـرینسخنی را بگـذار سـهـیـم غـم پـنهـان تـو بـاشـیـم نگـذار به دل این هـمه داغ عـلـنی را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو آسـمانها اشک میبـارند بر دامـان تو شمع روشن میکند چشم ستاره تا سحر با گلاب اشک، میشوید تن سوزان تو ای حـصار آفتاب، ای آسمان در قفـس یوسفت را میبـرند از گوشۀ زندان تو گریه کن، خواندند در بزم خدا شعر شراب گـریه کن، آتش گـرفـته سیـنۀ قـرآن تو چاک زن پیراهن صبرت، مگر روشن شود در غـبـار چـشـمهـا، آئـیـنـۀ پـنهـان تـو دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت رو به سمت قبله کن، پرواز کرده جان تو
: امتیاز
|
زبانحال امام هادی علیهالسلام قبل از شهادت
من آن صیدم كه بین دام این بیگانه افتادم من آن شمعم كه در این بزم بیپروانه افتادم من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا كن به كنج این قفس پربسته و بیدانه افتادم دلِ شب از پی مركب پیاده میدویدم من به یـاد عـمّۀ جان داده در ویـرانه افتادم مرا بزم شراب آوردهاى؟ شرمى كُن از زهرا به یادِ عـمّهها در مجـلس بیگـانه افـتادم چو دیدم این همه زیور به روى تاج و تخت تو به یاد گـوش مجـروح گـلِ دُردانه افتادم به من در حالت مستی جسارت میكنى یادِ لب بى آب و چوبِ زادۀ مرجـانه افتادم اِمامه از سرم انداختى مویم پریشان شد به یاد گـیـسوان درهـم و بیشـانه افتادم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
گریه و شیون ما باطن هرچه شادیست نوکری کردن ما عـزّت مـادرزادیست سامـرایـی شـدنم دسـت امـام هـادیست بهـترین نسخـۀ تسکـین دلـم از هر درد این غـلامـی تو مـا را هـمه جا آقا کرد هــادی هـر دل گـمـراه، أنـا ســائـلـکـم در شب تـیـره تـویی مـاه، أنـا سـائـلـکم مهبط الوحی، حریم تو و اجداد شماست معـدن الرحمه، یکی از کـرم تو آقاست چونکه صحبت شود از فضل تو در هر منبر میرسـد از هـمۀ خـلـق صـدا سرتا سر شیر درنده شده صید به یک گوشه نگات من ذلیل بن ذلـیلم، تویی عـالی درجات یا من أرجـوه رجـبهای مـنی یا هادی ذکـر طـوفـانی لبهـای مـنـی یا هـادی دست حق نام تو را رهبر عالم بنوشت شکـر حق نوکـر تو نام مرا هم بنوشت یا مـجـیب الـدعـواتـم بـنـگـر حـال مرا بـلکـه کُـنـتـُم شـفـعـائی بـده إقـبـال مـرا روضهخوان گفت که نامرد اهانت میکرد بد دهان بود و به آل تو جسارت میکرد روضهخوان گفت تورا قلب کبابت دادند روضهخوان گفت تو را سخت جوابت دادند خـواهـر شـاه مــرا بـیـن أراذل بــردنـد وسـط عـدهای از جـانی و قـاتـل بُـردند چـشم نامـحـرم و نامـوس خدا بود آنجا یاری از یاور خود سخت جدا بود آنجا عاقبت بحر خـروشان به کـویری آورد دخـتـر شـیـر خـدا را بـه أسـیـری آورد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای نـور حق امـام دهـم مالـک الرّقـاب شرمنـده پیـش مهـر رخـت نـور آفـتاب ای یـادگـار نُـه خـلـف خــاتــم الــرُّسُـل وی جـانـشـین هـشـت وصیِّ ابـوتـراب حق بسته هفـت باب جهـنم ز راه لطف بر روی دوستان تو از شیخ تا به شاب پیوسته انس و جن و ملک با تمام خلق از شش جهت شوند ز فیض تو کامیاب شـاهـا تـوئـی امــام هــدی مـنــبـع نــقـا غـوث وری و طـود نهی محـیی کـتاب نور مُبین و رمز متـین کهـف مُذنـبـیـن حصن حصین و خسرو دین هادی صواب در وادی ضـلالـت و حـیـرت نـمیفـتـد هر کس که از هـدایت تو کرد اکـتساب مشمول لطف و مرحمتت گر کسی نشد هـرگـز ره نـجـات نـیـابد ز هـیـچ بـاب لکن بسی دریـغ که از خـصم بد شـعار شد ظلمها به ساحت قـدس تو بیحساب دادَت خـرابه جـا مـتـوکـل چو از عـناد در حیرتم که از چه نشد این جهان خراب؟ هوش از سرم رود چو کنم یاد آن شبی کان مست خواستت بسوی مجلس شراب دون پروری دهر همین بس که خصم دون باشد سـوار اسب و پـیاده تو در رکـاب آخر ز زهر معتز دون چون شدی شهید قـلب بـتول جـدّهات از غـصه شد کباب شاها عـنایتی به «مروج» نـما ز لطف تا روز رستخـیـز شـود ایمن از عـذاب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
زهر، با جانِ تو آمیخت، توانت را کاست دودِ آه از جگر حضرت زهرا برخاست بیسبب نیست که حال دلتان طوفانیست ابرِ چشمِ پدر و مـادرتان بـاران زاست حـرمت چـون حـرم کـربـبـلا غـم دارد سـامـرا کـربـبـلا، کـربـبـلا سـامـرّاست رنگ رخـسار تو با خود خـبری آورده شوقِ پرواز تو در چهرۀ زردت پیداست مثل اجـداد خودت زهـر به جـانت افتاد رسمِ مسـموم شدن بین شما پا برجاست در اهانت به شما دشمنتان بیباک است در جسارت به شما دشمنتان بیپرواست میکـشیدند و تو را مثل عـلی میبردند چقَدَر داغت از این حـیث شبیهِ باباست پیش چشمت ز جفا قـبر تو را میکندند تا قیامت بخدا گریه بر این غصۀ رواست یـاد سـادات بـه ویــرانـۀ شــام افـتـادی خاک ویرانه مگر درخورِ ناموس خداست دخـتـر شـاه کجـا گـوشۀ ویـرانه کـجـا؟ فاطمه گریه کُنِ تک تکِ این مرثیههاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
باز هـم عـشقـت مرا یـاد خـدا انداخته شور شـیـریـنی به ذکـر ربـنّـا انداخته یَا مَن اَرجُـوهُ لِکُـلّ خَـیر، ما را باز هم یـاد الـطـاف تو در مـاه خـدا انداخـتـه ای امـام عـزّت و آزادگی، مـهـر شما طـوق گـل بر گـردن اهل ولا انداخـته ای ولی الله اعـظـم در دل ما، مهـرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری از اعجاز تو در پیش چشم منکران شیـر را از پرده در پـای شما انداخته با چنین اعجاز باید در مقام تو نوشت هادی دین بهتر از موسی عصا انداخته رفـتن تو در مـیان برکۀ شـیران، مرا یـاد گـودال مــنـای کــربــلا انـداخـتـه بُردنت در محـفـل آلـودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تـشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب و دندان و چوب خیزران عـمـۀ مـظـلـومهات را از نـوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که بر جان شما زهـر جـفا انداخته چون وفایی در عزای تو زبس نالیدهام پنجۀ بغـضی مرا هم از صدا انداخته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
غمی محاصره کرده است روح انسان را بنـاست تا که بگـیـرد از آدمی جان را دروغ سـرخِ حـسد روی جـامۀ یوسف گرفته سوی دو تا چشم پیـر کنعـان را امـام جـامـعـۀ وحـی، حـضـرت هـادی چگـونـه تـاب بـیـارد هـوای زنـدان را قـفـس نـشـیـن شـده اما شـنـیـدهاند همه نـوای روح فــزای خــدای عـرفـان را مرام منکر زهرا و مرتضی این است به تیغ و زهـر جـفا میکـشد امامان را چه زهر دشنه تباری که در وجود امام دریده عمق جگر را، بریـده شریان را جگر که تفته شود تشنه میشود انسان به جرعهای بچشان آن لبان عطشان را حسـین فـاطـمه مهـمان کـوفه بود ولی نـگـه نـداشـتـهانـد احـتـرام مـهـمـان را به جای آب، به لبهاش سنگ میزد خصم و عـمّه جان شـما دیـد سنگ بـاران را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
دلم گـرفـته که مـرغ هـوایـتـان باشم هـــوایـی نَــفَــس ربّــنـایـتــان بـاشـم اگرچه دورم از آستان تو، ولی خواهم دوبـاره هـمـدم شـال عـزایـتان باشـم تـمام جـامـعه را خواندم و نـفـهـمیدم بـیا و حـق بـده مـحـو دعـایـتان باشم خدا کند که تو دست مرا بگیری باز خدا کند که فـقـط؛ من گـدایـتان باشم چه میشود که به رسم مدافعان حرم فـدای غربت صحن و سرایتان باشم دعـا کـنـید لـیـاقـت خـدا به مـا بدهـد شب شـهـادتـتـان سـامـرایـتـان باشـم کـبـوتـر دل من جـلـد بـامـتـان باشـد هـمـیـشه پـیـرو نـور کـلامـتان باشـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
سر ما محـفلِ سودایِ علیالنقی است جانِ ما نـذرِ قـدمهایِ عـلیالنقی است دلِ ما غـرقِ تـمـنایِ علیالنـقی است دین مان چیست تولایِ علیالنقی است ما که از روزِ ازل عاشق و خاطر خواهیم زیـرِ دیـنِ کَــرَمِ هــادیِ آلُ الـلــهـیــم از هدایتگریاش، اهلِ هدایت شدهایم لطفِ او بوده که اینقدر عنایت شدهایم خار راهش شده و صاحبِ عزّت شدهام کاسه لـیسانِ سرِ خوانِ ولایت شدهایم عشقِ ما بر پسرِ فاطمه مادرزادیست هرچه داریم از الطافِ امام هادیست پسرِ حضرت جودی و سراپایت لطف میچکد از عرق چهرۀ زیبایت لطف ما که دیدیم فقط از یدِ طولایت لطف گشته صادر همۀ عمر ز لبهایت لطف جامعه با جملاتِ تو عَجب شیرین است حرفهایِ تو همه مثل رُطب شیرین است در غم دوریِ خود از حرمت میسوزیم سوم ماهِ رجب شد ز غمت میسوزیم با نفسهایِ تو از باز دمت میسوزیم پا برهنه مرو مثل قـدمت میسـوزیم پابرهنه شدی و موی پـریشان کردی یـادِ دردانـۀ ســالارِ شـهـیـدان کـردی میدواندن تو را از پی مرکب، ای وای داغ میخورد به قلبِ تو مرتب، ای وای پا برهنه وسط کوچه معذب، ای وای چقدر سوخت دلت از غم زینب، ای وای گرچه در بـزم شـرابِ مـتوکل رفـتی شکر زیرا به سلامت سویِ منزل رفتی سـیـنۀ سـوخـتـۀ سـیـنهزنت شـد پـاره جگـرِ مـادرت از سوخـتـنت شد پاره از درون آه، تــمـام بـدنـت شـد پــاره چون کـشیدن تو را پیـرهنت شد پاره پیرُهَن چاک زدم تا حـسنی زار زنم هـمرهات بر بـدنِ بیکـفـنی زار زنـم تنِ صـد پـارۀ جـدت به زمـین افتاد و وسـطِ گـودیِ گـودال ز زین افـتـاد و از رکـابِ شـه افـلاک نـگـین افـتاد و شمر زد قهقه در دشت طنین افـتاد و نیـزهها کُـشـتۀ خونـین بدنی را بردن از تـن بیسـرِ او پـیـرهـنی را بـردن
: امتیاز
|